سلام
گاهی پیش خودم فکر می کنم نکنه جداً کیارش از یک سیاره دیگهای آمده باشه؟! کارهاش و اخلاقش زیاد از بقیه بچه های همسنش تبعیت نمیکنه!!! مثلاً من خودمو خفه میکنم که یک لقمه غذا یا میوه یا شیر یا هر چیز دیگه را بکنم تو دهنش بعد چند روز پیش آمدم میبینم با چنان ولعی داره کرم سوختگی پای قیر مانند نیوآ را میخوره انگار داره لذیذترین غذای دنیا را نوش جان میکنه!!!!! یا گاهی سر نماز مهر را بر می داره و چنان لیسش میزنه انگار بستنیه! تا آخر نماز دیگه از مهر بیچاره هیچی نمونده و آثار جرم هم دور دهان کیارش خان به صورت حلقهای از گل کاملاً مشهوده!!! گاهی بهش میگم نکنه تو از یک سیاره دیگهای آمدی و غذاهای ما برات غذا نیست؟!
یکی دیگه از کارهای عجیب کیارش بر خلاف همه بچه ها به جای این که اول کلمه یاد بگیره و بعد جمله بگه! بعد از چند کلمه مختصر که یاد گرفت جملهبندی میکنه!!!!!! مثلاً "ایی چی؟" یعنی "این چیه؟" ( از اولین جمله ای که پسرم گفت پیداست چه قدر کنجکاو و فضوله؟؟؟ ) یا "آب مه" یعنی "آب بده" لازم به ذکر آقا پسر ما هنوز خیلی کلماتی را که بقیه بچه های همسنش میگویند را نمیگه و همین چند تا کلمه را هم به اکراه میگه!!!
بعد از یادگیری کامل اعضای بدن! ( البته گاهی چشم و بینی را قاطی میکنه! ) تصمیم گرفتم رنگها را بهش یاد بدم! با مداد رنگی شروع کردم! تا حالا رنگ آبی و سبز را میشناسه! میترسم اگه رنگ دیگه ای اضافه کنم اون قبلیها را هم یادش بره!!
جمعه رفتیم باغ عموی من، کلی به کیارش خوش گذشت و با بچه ها هم بازی کرد! علی عزیز خیلی با کیارش جور شده بود و کیارش را پایین نمیگذاشت! عمو و زن عمو و علی و رعنا فردا برمیگردند آمریکا، مطمئناً دل همه ما مخصوصاً کیارش براشون تنگ میشه!